لهاک

لغت نامه دهخدا

لهاک.[ ل ُهَْ ها ] ( اِ ) علت و ماده هر چیزی. ( برهان ).
لهاک. [ ل َهَْ ها ] ( اِخ ) نام یکی از برادران پیران ویسه است که پس از جنگ دوازده رخ با برادر دیگر خود فرشیدورد گریخت و گستهم ایشان را تعاقب کرد و به قتل آورد. ( برهان ) :
ور امید داری که خسرو به مهر
گشاید بدین گفته های تو چهر
گروگان و آن خواسته هرچه هست
چو لهاک و روئین خسروپرست
گسی کن به زودی به نزدیک شاه
سوی شهر ایران گشاده ست راه.فردوسی.حکیم فردوسی داستان راه توران گرفتن لهاک و فرشیدورد را پس از مرگ پیران و زنهار خواستن لشکر توران از ایران به سبب نداشتن سردار و رفتن گستهم از پی آن دو و کشته شدن آن دو به دست گستهم چنین آرد :
بدانست لهاک و فرشیدورد
کشان نیست هنگام ننگ و نبرد
همی راست گویند لشکر همه
تبه گردد از بی شبانی رمه
بپدرود کردن گرفتند ساز
بیابان گرفتند و راه دراز
درفشی گرفته به دست اندرون
پر از درد دل ، دیدگان پر ز خون
برفتندبا نامور ده سوار
دلیران و شایسته کارزار
به ره بر سواران ایران بدند
نگهبان راه دلیران بدند
برانگیختند اسب ترکان ز جای
طلایه بیفشرد بر جای پای
یکی ناسگالیده شان جنگ خاست
که از خون زمین گشت چون لاله راست
ز ترکان جز آن دو سرافراز گرد
ز دست طلایه کسی جان نبرد
پس از دیده گه دیده بان کرد غو
که ای سرفرازان و گردان نو
از این لشکر ترک دو نامدار
برون رفت با نامور ده سوار...
چو بشنید گودرز، گفت این دو مرد
نبد جز که لهاک و فرشیدورد...
گر ایشان ز ایران به توران شوند
بر این لشکر آید همانا گزند
که جوید کنون نام نزدیک شاه
بپوشد سر خود به رومی کلاه
شود نزد لهاک وفرشیدورد
برآرد ز هر دو به شمشیر گرد
ندادند پاسخ بجزگستهم
که بود اندرآورد شیر دژم...
بپوشید گستهم درع نبرد
ز گردان کرا دید پدرود کرد
برون تاخت از لشکر خویش و رفت
به جنگ دو ترک سرافراز تفت...
خبر شد به بیژن که گستهم رفت
به آورد لهاک و فرشید تفت
گمانی چنان برد بیژن که اوی
چو تنگ اندرآیدبه دشت دغوی
نباید که لهاک و فرشیدورد
برآرند از او گرد روزنبرد...
کمر بست و برساخت مر جنگ را
به زین اندر آورد شبرنگ را...
همی تاخت بیژن پس گستهم
که ناید ز توران بر او بر ستم

فرهنگ فارسی

برادر پیران ویسه و از سرداران افراسیاب بود . وی در جنگ دوازده رخ گریخت و گستهم او را تعاقب کرد و بقتل رسانید .
نام برادر پیران ویسه است که در جنگ دوازده رخ گریخت و گستهم او را تعاقب کرد و به قتل آورد .

فرهنگ اسم ها

اسم: لهاک (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: lahhak) (فارسی: لَهاک) (انگلیسی: lahhak)
معنی: از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر ویسه برادر پیران و جزو سپاهیان افراسیاب تورانی

دانشنامه آزاد فارسی

لَهّاک
در شاهنامۀ فردوسی ، دلاور تورانی و برادر پیران ویسه. در داستان سیاوش ، با برادرش فَرشیدوَرد از غم خواران سیاوش و حامی فرنگیس بود. در جنگ ایرانیان و تورانیان ، پس از کشته شدن فرود و نیز در نبردهای کاموس کُشانی ، خاقان چین ، در واقعۀ کوه هَماوَن به جنگ های مقدماتی پهلوانان یازده گانه، به ویژه در رویارویی با گیو، از خود دلاوری نشان داد و گاه به میمنه داری سپاه توران رسید. در پایان جنگ یازده رخ ، پس از کشته شدن پیران به دست گودرز، در سِمت نگهبانی سپاه توران ، او و فرشیدورد، پس از مشورتی کوتاه با سپاه ، با ده سوار تورانی گریختند و در نبرد با طلایه داران ایرانی تنها ماندند و به بیشه ای پناه بردند و در رویارویی با گُستَهَم، دلاور ایرانی، کشته شدند و بیژن پیکرهایشان را به کِیخُسرو تسلیم کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال قهوه فال قهوه