قبعه

لغت نامه دهخدا

( قبعة ) قبعة. [ ق َ ع َ ] ( ع اِ ) مرغکی است خردتر از گنجشگ که پیوسته نزدیک سوراخ موش باشد و چون از چیزی ترسد در آن سوراخ رود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). در اقرب الموارد قُبُعَة ضبط شده.
قبعة. [ ق ُ ب َ ع َ ] ( ع ص ) زن نهان شونده. ( از منتهی الارب ): امراءة قُبَعَة طُلَعَة؛ زن که گاهی نهان گردد گاهی پیدا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
قبعة. [ ق ُ ب َ ع َ ] ( ع اِ ) یا ابن قُبَعَة؛ یعنی ای مرد گول. و این وصف است به حمق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
قبعة. [ ق ُب ْ ب َ ع َ] ( ع اِ ) جامه پاره است شبیه برنس. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

جامه پاره است شبیه برنس
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال ابجد فال ابجد فال تماس فال تماس فال فنجان فال فنجان