فزود

لغت نامه دهخدا

فزود. [ ف ُ ] ( مص مرخم ، اِمص ) اسم از فزودن. مقابل کاست. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
اگرچه فخر ایران اصفهان است
فزود قدرش از فخر جهان است.فخرالدین اسعد.

فرهنگ فارسی

اسم از فزودن . مقابل کاست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم