فرهاد وار

لغت نامه دهخدا

فرهادوار. [ ف َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) فرهادمانند. بشیوه فرهاد. بی پرده و بی باک :
فرهادوارم از لب شیرین گزیر نیست
ور کوه محتشم بمثل بیستون شود.سعدی.رجوع به فرهاد و فرهادصفت شود.

فرهنگ فارسی

فرهاد مانند . بی پرده و بی باک
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم