یک سوم

لغت نامه دهخدا

یک سوم. [ ی َ / ی ِ س ِ وُ / س ِوْ وُ ] ( اِمرکب ) سه یک. یک ثلث. ثلث. یک جزء از سه جزء چیزی.، یکسوم. [ ی َ ] ( ع ص ) اکسوم. روضة یکسوم ؛ مرغزار تر و تازه و نمناک. || مرغزار انبوه و برهم نشسته گیاه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
یکسوم. [ ی َ ] ( اِخ ) ابن ابرهة الاشرم. دومین ملک حبشی که بر یمن حکومت کرد. صاحب مجمل التواریخ والقصص می نویسد: «پس ابرهةبن الاشرم پادشاه گشت و او اصحاب الفیل است آنکه کیداو در تفصیل بود و اندر عهد او مولود پیغامبر بود علیه السلام. از بعد او پسرش یکسوم پادشاهی کرد و سیرت ایشان زشت گشت در یمن و بیداد پیشه گرفتند. یکسوم هفده سال پادشاهی کرد». ( مجمل التواریخ والقصص ص 171 ).

فرهنگ فارسی

عددکسر یک ثلث ثلث سه یک .
عددکسر یک ثلث ثلث سه یک .
ابن ابرهه الاشرم دومین ملک حبشی که بر یمن حکومت کرد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم