واگیر

لغت نامه دهخدا

واگیر. ( اِمص مرکب ) سرایت. ( ناظم الاطباء ). || چون دو حریف کشتی گیرند و یکی دیگری را بر زمین زند او گوید که من بی خبر بودم هان واگیر است یعنی دوباره کشتی باید گرفت. ( آنندراج ). نام فندی در کشتی گیری. ( ناظم الاطباء ) :
وقت واگیر تو شاید به فسون و نیرنگ
که ناستد به جهان سنگ دگر بر سر سنگ.میرنجات ( از آنندراج ).|| ورزشی است پهلوانان را که یک به یک دست بر دیوار نهاده به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود. ( غیاث اللغات از چراغ هدایت ). نام ورزشی است که یک یک دست به دیوار زنند و بردارند. ( آنندراج ). || مسری. رجوع به واگیردار شود.

فرهنگ معین

(حامص )۱ - سرایت . ۲ - (دستة عزاداری ) تکرار جمع مصراع یابیت ترجیع را. ۳ - ورزشی اس ت پهلوانان را در گود زورخانه که یک به یک دست بر دیوار نهند و به جانب همان دست بر سینه زور کنند تا سینه برآمده پهن شود. ۴ - ورزشکار پس از آن که از سنگ گرفتن خسته شد و دیگر

فرهنگ عمید

ویژگی بیماری که از یکی به دیگری سرایت می کند.

فرهنگ فارسی

مرضی که ازیکی بدیگری سرایت کند
۱ - ( دست. عزاداری ) تکرار جمع مصراع یا بیت ترجیع را. ۲ - ( زورخانه ) ورزشی است پهلوانان را که یک بیت دست بر دیوار نهند و بجانب همان دست بر سنی زور کنند تا سینه بر آمده پهن شود. ۳ - ورزشکار پس از آنکه از سنگ گرفتن خسته شد و دیگری سنگ گرفت مجددا چند مرتبه سنگ میگیرد آنرا واگیر گویند: (( وقت واگیرتو شاید بفسون و نیرنگ که نهاستد بجهان سنگ دگر بر سرسنگ . ) ) (( گل کشتی . توبا . ۴ )۳۸۹ - (زورخانه کشتی ) آغازکردن کشتی مجددا . توضیح چون دو حریف کشتی گیرند و یکی دیگری را بر زمین زند او گوید که : (( من بی خبر بودم کشتی باید گرفت .۵ - سرایت ( مرض ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم