هم صحبت

لغت نامه دهخدا

هم صحبت.[ هََ ص ُ ب َ ] ( ص مرکب ) مصاحب. همنشین :
به هم صحبتان گفت کاین باغ نغز
که منظور چشم است و ریحان مغز.نظامی.از این دیو مردم که دام وددند
نهان شو که هم صحبتان بدند.نظامی.بسی هم صحبتت باشد در این پوست
ولیکن استخوان ، من مغزم ای دوست.نظامی.غماز را به حضرت سلطان که راه داد
هم صحبت تو همچوتو باید هنروری.سعدی.بیاموزمت کیمیای سعادت
ز هم صحبت بد جدایی جدایی.حافظ.

فرهنگ عمید

هم کلام، هم سخن، همدم، مصاحب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال چای فال چای فال تماس فال تماس