لغت نامه دهخدا وبی. [ وَ بی ی ] ( ع ص ) وباخیز. وباآور. وبائی : این ساعت موسم تابستان رسید و هوای جرجان وبی و عفین است. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
فرهنگ فارسی ( صفت ) ۱ - وبا خیز. ۲ - مرض خیز : (( بقعتی نیست نزه تر از گرگان و طبرستان اما سخت و بی است ... ) )