ناخوردن. [ خوَرْ / خُرْ دَ ] ( مص منفی ) نخوردن. امساک. بر اثر بیماری یا ناداری یا خست از خوردن امساک کردن : ز ناخوردنش چشم تاریک شد تن پهلوانیش باریک شد.فردوسی.ناخوردنت ار چه دلپذیر است زین یکدو نواله ناگزیر است.نظامی.که ز ناگفتنش خلل زاید یا ز ناخوردنش بجان آید.سعدی ( گلستان ).