لغت نامه دهخدا
وز آن سوی هومان به کردار کوه
بیاورد لشکر گروها گروه.فردوسی.رسیدند گردان میان دو کوه
سپاه اندرآمدگروها گروه.فردوسی.همی رفت لشکر گروها گروه
چو دریا بجوشید هامون و کوه.فردوسی.گریزان سپاهش گروها گروه
نهادند سر سوی دریا و کوه.( گرشاسب نامه ).گریزندگان را گروها گروه
همی خواند از هر رهی سوی کوه.( گرشاسب نامه ).دد و دام را از بیابان و کوه
دوانید بر خودگروها گروه.نظامی ( اقبالنامه ص 89 ).رجوع به گروه شود.