کلنجار

لغت نامه دهخدا

کلنجار. [ ک ِ ل ِ ] ( اِ ) به معنی خرچنگ باشد که به زبان عربی سرطان گویند. ( از برهان ) ( از آنندراج ). خرچنگ و سرطان. ( ناظم الاطباء ). در شیراز کِرِنجال به معنی خرچنگ است. ( از حاشیه برهان چ معین ). و رجوع به کلنجک شود.
- کلنجار رفتن با کسی یا چیزی ؛ با حرکاتی بسیار کاری کم کردن چون خرچنگ در شنا یا رفتن بر زمین. مروسیدن با وی. ور رفتن با وی. مزاوله. مناوصه : دیشب گربه تا صبح با در مطبخ کلنجار رفت. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). سر و کله زدن. ور رفتن با چیزی یا کسی. دست به یقه شدن. گلاویز شدن. درگیر شدن با کسی ( به صورت بحث یا زد و خورد و غیره ): این آدم خیلی ارقه است تو نمی توانی با او کلنجار بروی. کلنجار رفتن با یک مشت بنا و عمله کار حضرت فیل است. ( از فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).

فرهنگ معین

(کَ لَ ) (اِ. ) برخورد همراه با تلاش ، مبارزه و کشمکش با کسی یا چیزی .
(کِ لِ ) (اِ. ) خرچنگ .

فرهنگ عمید

= خرچنگ
۱. بحث، درگیری: دیروز با زن همسایه مشغول کلنجار بود.
۲. پرداختن، ور رفتن.
* کلنجار رفتن: (مصدر لازم ) [عامیانه، مجاز]
۱. بگومگو کردن، بحث و درگیری داشتن: هر شب با هم کلنجار می رفتیم.
۲. پرداختن، ور رفتن: اینقدر با آن ماشین کلنجار نرو.

فرهنگ فارسی

کالنجار، کارزار، جنگ وجدالکلنجاررفتن:سرشاخ شدن باکسی، سربسرکسی گذاشتن
( اسم ) خرچنگ یا کلنجار رفتن با کسی یا چیزی . ور رفتن با وی مروسیدن با او مزاوله . یا کلنجار رفتن با مرض . بسختی مقاومت و معالجه کردن آنرا .

ویکی واژه

kalanjar#
خرچنگ.
برخورد همراه با تلاش، مبارزه و کشمکش با کسی یا چیزی.
اسم مصدر
سر و کله زدن
ور رفتن
درگیر شدن
کِلِنجار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم