یوزبان

لغت نامه دهخدا

یوزبان. ( ص مرکب ، اِ مرکب ) ( از: یوز + بان ، پسوند ) کسی که محافظت می کندیوزهای شکاری را. ( از ناظم الاطباء ). فهاد. ( دهار ). فهاد. یوزبنده. یوزوان. ( یادداشت مؤلف ) :
برفتند با یوزبانان و فهد
گرازان و تازان سوی رود شهد.فردوسی.نشگفت اگر به قوت بخت تو یوزبان
از قرص آفتاب دهد یوز را پنیر.ابن یمین.ورجوع به یوز شود.

فرهنگ عمید

تربیت کننده و نگهبان یوز، یوزبند، یوزدار.

فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱- نگاهدارند. یوزها. ۲- مامور تربیت و حفاظت یوزها کسی که از یوزهای شکاری محافظت می کند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال حافظ فال حافظ فال تک نیت فال تک نیت فال ای چینگ فال ای چینگ