یلخی

لغت نامه دهخدا

یلخی. [ ی ِ ] ( ترکی ، اِ ) ایلخی. سیله. فسیله. گله اسب و استر. رمه اسب. ( از یادداشت مؤلف ).
- یلخی بار آمدن ؛ بی مربی بزرگ شده بودن. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به ایلخی و مترادفات دیگر شود.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم