یساری

لغت نامه دهخدا

یساری. [ ی َ ری ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به یسار و آن نام قومی از عرب بوده در سرزمین سماوه که آنان را آل یسار می نامیدند. ( از لباب الانساب ).
یساری. [ ی َ ] ( اِخ ) ابومصعب «مطرف بن » عبداﷲبن سلیمان بن یسار یساری ، از راویان بود و از مالک بن انس خبر شنید و محمدبن یحیی ذهلی از او روایت کرد. ( از لباب الانساب ).
یساری. [ ی َ ] ( اِخ ) سلیمان بن محمد یساری حجازی ، وی از عبداﷲبن عمران بن ابی فروة حدیث شنید وزبیربن بکار از او روایت دارد. ( از لباب الانساب ).
یساری. [ ی َ ] ( اِخ ) سلیمان بن محمدبن عبداﷲبن یسار اسلمی یساری مدنی جاری ، در جار سکنی گزید و از عبداﷲبن زیدبن اسلم و مالک بن انس و ابی ذئب و جز آنان روایت دارد. او راستگو بود. ( از لباب الانساب ).

فرهنگ فارسی

منسوب است به یسار و آن نام قومی از عرب بوده در سرزمین سماوه که آنان را آل یسار می نامیدند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال انبیا فال انبیا فال ماهجونگ فال ماهجونگ