گرزدار. [ گ ُ ] ( نف مرکب ) دارنده گرز. مجازاً، شجاع. دلیر : فراز آورم لشکر گرزدار از ایران و ایرج برآرم دمار.فردوسی.خروشی برآمد ز درگاه شاه که ای گرزداران ایران سپاه.فردوسی.مر آن صورت رستم گرزدار ببردند نزدیک سام سوار.فردوسی.
فرهنگ عمید
۱. آن که گرز در دست دارد، دارندۀ گرز، گرزبان. ۲. [مجاز] شجاع، دلیر.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - دارند. گرز : بمنزل رسید آن سپاه گران همه گرزداران و جوشن وران . ۲ - شجاع دلیر .