لغت نامه دهخدا گران خواری. [ گ ِ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) پرخواری. ( آنندراج ). بسیارنوشی : همچو خمار است درد توکه نگرددجز به گران خواری شراب شکسته.سیف اسفرنگ ( از آنندراج ).
فرهنگ عمید بسیارخواری، پرخوری: همچو خمار است درد تو که نگردد جز به گران خواری شراب شکسته (سیف اسفرنگ: مجمع الفرس: گران خوار ).
فرهنگ فارسی ۱ - بسیار خواری پرخوری شکم پرستی . ۲ - باده گساری بسیار بسیار نوشی : همچو خمار است درد تو که نگردد جز بگران خواری شراب شکسته . ( سیف اسفرنگ )