کاشم

لغت نامه دهخدا

کاشم. [ ش ِ ] ( اِ ) دوایی است و آن نوعی از انگدان باشد و آن را انجدان رومی گویند. ضیق النفس را نافع است و بعضی گویند کاشم تخم انجدان رومی است. گرم و خشک است. ( برهان ). اسم فارسی است و به یونانی لیفطیون و در دیلم زیره کوهی نامند. منبتش کوههای بلند جنگل دار است. ساقش باریک شبیه به ساق شبت و پرگره و برگش مانند برگ اکلیل الملک و از آن نرمتر و خوشبوی ، و برگ اعالی ساق باریکتر و پرشکافتر و آخر ساق چتردار و ثمرش سیاه ، و از بادیان بالیده تر و تند طعم و با عطریت و بیخش شبیه به بیخ انجدان و خوشبوی و مستعمل تخم و بیخ اوست. ( تحفه حکیم مؤمن ).

فرهنگ عمید

گیاهی کوهی شبیه انجدان، با برگ های بریده و گل های زرد که تخم و ریشۀ آن مصرف دارویی دارد، زیرۀ کوهی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) نوعی انگدان که معطر است و در مناطق کوهستانی اروپای مرکزی میروید . گیاهی است دایمی که بارتفاع ۲ متر هم میرسد و شاخ و برگش کم و برگهایش سبز بریده بریده میباشد . گلهایش زرد مایل بسبز و میوه اش تخم مرغی است . ریشه اش خاکستری رنگ و نرم و خوشبو و تلخ مزه است و چون اندامهای این گیاه طعم ادویه یی دارند برای چاشنی اغذیه بکار میروند و در طب نیز برای زیاد کردن ادرار مصرف میشوند انجدان رومی انگدان رومی انگژد رومی لیفسطیقون . یا کاشن رومی . گیاهی است از تیر. چتریان که دو ساله است و برخی گونه های پایا نیز دارد . برگهایش دارای بریدگیهای زیاد و رنگ گلهایش سفید یا قرمز است . این گیاه در اماکن خشک اروپای جنوبی میروید . ریشه اش در طب قدیم بعنوان دوای صرع تجویز میشده است حرای رومی سیسالیوس ساسالیوس سسالی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم