کاررفته. [ کارْ، رَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) ازکاررفته ، چون دست کاررفته. ( آنندراج ) : بر دست کاررفته نباشد گرفت و گیر چون بهله دست در کمر یار میکنم.صائب ( ازآنندراج ).روزی که بهله را به کمر آشناکنی از دست کاررفته ما بی خبر مباش.صائب ( ازآنندراج ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) بکار پرداخته کار کرده : [ روزی که بهله را بکمر آشنا کنی از دست کار رفت. ما بی خبر مباش ] . ( صائب )