لغت نامه دهخدا
کاتبی. [ ت ِ ] ( حامص ) کتابت کردن. کاتب بودن.
کاتبی. [ ت ِ ] ( اِخ ) از شاعران عثمانی است که در قرن دهم هجری میزیسته و از اهالی بروسه بود و خطوط مختلف را در نهایت خوبی مینوشت. ( قاموس الاعلام ترکی ).
کاتبی.[ ت ِ ] ( اِخ ) حسن. یکی از شاعران عثمانی در قرن دهم هَ. ق. است در دربار نشو و نما یافته و به نیابت کاتب دیوان و رئیس الکتاب رسید. ( قاموس الاعلام ترکی ).
کاتبی. [ ت ِ ] ( اِخ ) سیدی علی الغلطه وی متوفی 970. او را دیوانی است ترکی. رجوع به کشف الظنون چ 2 استانبول ج 1 ستون 807 شود.