کابت

لغت نامه دهخدا

کابت. [ ب ِ ]( ع ص ) نعت فاعلی از کبت. هلاک سازنده. به روی دراندازنده. بر زمین افکننده. بر روی افکننده :
اباحسن لاتبعدّن و کلنا
لهلکک مفجوع له الحزن کابت.
فلم یتفقدنی من العلم واحد
هراق اناءالعلم بعدک کابت.
ابواحمد یحیی بن علی منجم ( در رثاء ثابت بن قره ).
برای سایر ابیات این رثاء رجوع به ثابت بن قره شود.
کابت. [ ب َ ] ( اِخ ) کابة. موضعی است به بلاد تمیم یا آبی. ( منتهی الارب ).
کابة. [ ب َ ] ( اِخ ) موضعی است ببلاد تمیم یا آبی است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

هلاک سازنده موضعی است ببلاد تمیم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال نخود فال نخود فال تک نیت فال تک نیت فال ابجد فال ابجد