چراغ مرده

لغت نامه دهخدا

چراغ مرده. [ چ َ / چ ِ غ ِ م ُ دَ / دِ ]( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرادف چراغ خاموش و چراغ کشته و چراغ افسرده. ( آنندراج ). چراغ بسمل :
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا؟حافظ.به گرددیر و حرم دل بدست میگردیم
چراغ مرده ما تا کجا شود روشن ؟صائب ( از آنندراج ).رجوع به چراغ خاموش و چراغ افسرده و چراغ کشته شود.
چراغ مرده. [ چ َ / چ ِ م ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) تاریک. ظلمانی. بی نور و بی فروغ :
مجنون چو شب چراغ مرده
افتاده و دیده زاغ برده.نظامی.

فرهنگ فارسی

تاریک . ظلمانی . بی نور و بی فروغ
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم