پهلو نشین

لغت نامه دهخدا

پهلونشین. [ پ َ ن ِ ] ( نف مرکب ) مصاحب و مقرب. ( آنندراج ). یار. همدم :
آیینه دار روی تو شرم و حیا بسست
پهلونشین سرو تو بند قبا بسست.صائب.

فرهنگ عمید

هم نشین، همدم.

فرهنگ فارسی

( صفت ) مصاحب همنشین یار همدم : آیینه دار روی تو شرم و حیا بس است پهلو نشین سر و تو بند قبا بس است . ( صائب )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم