پای گیر
پایگیر. ( ن مف مرکب ) پابند. مقید. ( آنندراج ) :
بقید زلف تا جانم اسیر است
دلم در دام فتنه پایگیر است.اسیری لاهیجی ( از آنندراج ).
۱. پابند.
۲. [مجاز] مقید.
۳. چیزی که پا به آن گیر کند.
۴. [مجاز] آنچه انسان به آن گرفتار و پای بند شود.
( اسم ) یا پای گیر کسی شدن . ضرر یا جنحه و یا جنایتی بدو تعلق گرفتن .
پابند، مقید، آنچه انسان پای بند آن باشد