ورث

لغت نامه دهخدا

ورث. [ وَ ] ( ع ص ) تازه و تر از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). هرچیز تر و تازه. ( ناظم الاطباء ).
ورث. [ وِ ] ( ع مص ) اِرث. وِراثَة. رثة. تراث. ارثة. میراث گرفتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به وراثة شود.
ورث. [ وُ ] ( اِ ) در تداول اهل لرستان سرو کوهی را گویند. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به سرو کوهی شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) در تداول اهالی لرستان سرو کوهی را گویند.
وراثه ارثه میراث گرفتن

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَرِثَ: به میراث برد - ارث برد(ارث تملک مال و یا هر چیز قابل انتفاعی است از کسی که قبلا او مالک بوده و با زوال او ، ملک او به دیگری منتقل شده . در معنی عبارت "أُوْلَـٰئِکَ هُمُ ﭐلْوَارِثُونَ ﭐلَّذِینَ یَرِثُونَ ﭐلْفِرْدَوْسَ "در روایات آمده که برای هر انسان...
ریشه کلمه:
ارث (۳۵ بار)ورث (۳۵ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال فرشتگان فال فرشتگان فال رابطه فال رابطه فال تک نیت فال تک نیت