واپس تر

لغت نامه دهخدا

واپس تر. [ پ َ ت َ ] ( ص تفضیلی مرکب ) عقب تر. بازمانده تر :
عمر همه رفت و به پس کس تریم
قافله از قافله واپس تریم.نظامی.به زیر چنگ خرچنگ اندری تو
از آن هر ساعتی واپس تری تو.عطار ( اسرارنامه ).هر که صبر آورد گردون بر رود
هر که حلوا خورد واپس تر رود.مولوی.

فرهنگ فارسی

بعقب جستن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال انبیا فال انبیا فال احساس فال احساس فال فنجان فال فنجان