لغت نامه دهخدا ( هرمة ) هرمة. [ هََ م َ ] ( ع اِ ) یکی از هرم. ( منتهی الارب ). واحدةالهرم. ( اقرب الموارد ). رجوع به هرم شود.هرمة. [ هََ م َ ] ( اِخ ) چاهی است در هرم بنی عوال در کوه غطفان از اکناف حجاز. ( معجم البلدان ).هرمة. [ هََ رِ م َ ] ( ع ص ،اِ ) مؤنث هرم. ج ، هرمات ، هَرمی ̍. ( منتهی الارب ). || شیر ماده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).