نمکسار

لغت نامه دهخدا

نمکسار. [ ن َ م َ ] ( اِ مرکب ) نمک زار. کان و معدن نمک. ( ناظم الاطباء ). مَلاّحة. ( یادداشت مؤلف ) :
دل ستم کش عاشق همیشه در کار است
ز شوربختی خود عامل نمکساراست.سراج ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

= نمکزار

فرهنگ فارسی

( اسم ) نمکزار : سگ نفس تو اندر زندگانی برونست از نمکسار معانی . ( اسرارنامه عطار.چا.دکترگوهرین ص ۷۶ )
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم