نمک خوارگی

لغت نامه دهخدا

نمک خوارگی. [ ن َ م َ خوا / خا رَ / رِ ] ( حامص مرکب ) عمل نمک خواره. ( فرهنگ فارسی معین ). نمک خواره بودن. نمک پروردگی. || ممالحت. با هم نان و نمک خوردن. || وفاداری. شکرگزاری. حق گزاری. حق شناسی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

نمک خوار بودن، عمل نمک خواره.

فرهنگ فارسی

عمل نمک خواره : حق نمک خوارگی را باید ادا کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال تک نیت فال تک نیت فال ورق فال ورق فال ای چینگ فال ای چینگ