سرزیر

لغت نامه دهخدا

سرزیر. [ س َ ] ( اِ ) نام نوایی است از موسیقی :
تا مطربان زنند لبینا و هفت خوان
در پرده عراقی و سرزیر و سلمکی.میزانی.
سرزیر. [ س َ] ( ص مرکب ) سرازیر. سرنگون. ( آنندراج ) :
که منه این سر مر این سرزیر را
هین مکن سجده مر این ادبیر را.مولوی.مکر او معکوس و او سرزیر شد
روزگارش برد و روزش دیر شد.مولوی.

فرهنگ عمید

= سرازیر

فرهنگ فارسی

سرازیر
۱ - آنچه که دارای نشیب است سطح مایل سراشیب مقابل سر بالا . ۲ - ( صفت ) رو بپایین با نشیب .
نام نوایی است از موسیقی
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم