لب خشک

لغت نامه دهخدا

لب خشک. [ ل َ خ ُ ] ( ص مرکب ) دارای لبی پژمرده از تشنگی :
چو هاروت و ماروت لب خشک از آن است
ابر شط و دجله سر آن بدنشان را.؟
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم