غلط کاری

لغت نامه دهخدا

غلطکاری. [ غ َ ل َ ] ( حامص مرکب ) در مغلطه انداختن. ( آنندراج ). فریبندگی. حیله سازی و رنگ آمیزی. ( ناظم الاطباء ) :
بترس از غلطکاری روزگار
که چون ما بسی را غلط کرد کار.نظامی ( از بهار عجم ) ( آنندراج ).با من آن یار فارغ از یاری
یا غلط کرد یا غلطکاری.نظامی.مرا کار با نغز گفتاری است
همه کار من خود غلطکاری است.نظامی.غلطکاری این خیالات نغز
برآورد جوش دلم را به مغز.نظامی.|| کار غلط کردن. اشتباه کردن. ناراست پیمودن. خطاکاری. نادرستی.

فرهنگ عمید

خطاکاری ، کار غلط کردن: بترس از غلط کاری روزگار / که چون ما بسی را غلط کرد کار (نظامی۵: ۸۳۲ ).

فرهنگ فارسی

۱ - اشتباه کاری خطا کاری ۲ - فریبندگی حیله سازی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم