شبی. [ ش َ ] ( ص نسبی ، اِ ) آن را به سبج معرب نموده اند. نوعی از جامه دوخته باشد و بعضی گویند پوستین است. ( برهان قاطع ): سُبجَه ؛ شبی زَن. ( مهذب الاسماء ). || جامه ای که شب بر خود پوشند. ( برهان ). جامه شب. پیراهن شب. || سدره. شبیک. در مراسم زردشتیان : قَرقَل ؛ شبی بی آستین و بی گریبان. ( یادداشت مؤلف ). شبی. [ ش َ ] ( از ع ، اِ ) مخفف شبیه در اصطلاح «شبیه خوانی » متداول بین عامه. رجوع به شبیه و شبیه خوانی شود. شبی. [ ش َ ] ( ص نسبی ) هر چیز که آن را به شب نسبت دهند. ( برهان قاطع ) : سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی.حافظ.- ستارگان شبی ؛ کواکب لیلی ، مقابل روزی. ( فرهنگ فارسی معین ). شبی. [ ] ( ع مص ) دواندن مادیان نجیب. ( از دزی ج 1 ص 726 ).
فرهنگ عمید
۱. مربوط به شب. ۲. جامه ای که شب بر تن می کنند. ۳. (قید ) [عامیانه] شب هنگام، هنگام شب: شبی چه بخوریم؟