لاعلاج

لغت نامه دهخدا

لاعلاج. [ ع ِ ] ( ع ص مرکب ) ( از: لا + علاج ) بی درمان. || ناچار. ناچاره. لابد. ناگزیر. بی چاره. بدون چاره. بضرورت. بالضّرورة. چاره ناپذیر.

فرهنگ عمید

۱. ناچار، ناگزیر.
۲. (صفت ) بی درمان.

فرهنگ فارسی

بی درمان ناچار ناگریز . یا لاعلاجی . ضرورت ناچااری .
ناگزیر . ناچار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم