عذل

لغت نامه دهخدا

عذل. [ ع َ ذَ ] ( ع اِمص ) سرزنش و ملامت. ( از اقرب الموارد ). نکوهش. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). و فی المثل سبق السیف ُ العذل َ، ویقال أول من تکلم بذلک ضبةبن ادر حین قتل رجلا فی الشهر الحرام فعذله الناس فقال المثل. ( منتهی الارب ).
عذل. [ ع َ ] ( ع مص ) نکوهیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ملامت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). ملامت کردن کسی را. ( از اقرب الموارد ).
عذل. [ ع ُ ذُ ] ( ع ص ) روزهای نیک گرم. ( از قطرالمحیط ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).
عذل. [ ع ُذْ ذَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عاذل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به عاذل شود.

فرهنگ فارسی

جمع عاذل
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ای چینگ فال ای چینگ