عتیک

لغت نامه دهخدا

عتیک. [ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) روز سخت گرم. ( اقرب الموارد ). || سرخ از کهنگی. ( اقرب الموارد ).
عتیک. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن تعلبةبن الدؤلی. از بکر از عدنانیه جد جاهلی است. نسبت بدو عتکی است از فرزندان او محکم الیمامة. ( از اعلام زرکلی ).
عتیک. [ ع َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

موضعی است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال کارت فال کارت فال چوب فال چوب فال سنجش فال سنجش