طبه

لغت نامه دهخدا

( طبة ) طبة. [ طِب ْ ب َ ] ( ع اِ ) نورد ابر. || زمین دراز گیاه ناک. || جامه پیش گشاده درازدامن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جامه دراز. ( نسخه ای از مهذب الاسماء ). || پوست دراز. || دوال دقیق. || خط شعاع آفتاب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، طِبَب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( مهذب الاسماء ). || گونه. ( منتهی الارب ).
طبة. [ طُب ْ ب َ ] ( ع اِ ) دوال که درزهای مشک به وی گیرند. اوالسیر الذی یکون فی اسفل القربة بین الخرزتین. ( منتهی الارب ). مغزی. زِه.

فرهنگ فارسی

دوال که درزهای مشک بوی گیرند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال چوب فال چوب فال ورق فال ورق فال کارت فال کارت