صبح تاب

لغت نامه دهخدا

صبح تاب. [ ص ُ ] ( نف مرکب ) تابنده بصبح. || ( ن مف مرکب ) آنچه یا آنکه در معرض تابش آفتاب باشد بهنگام صبح :
روزن جانت چو بود صبح تاب
ذره بود عرش در آن آفتاب.نظامی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه یا آنچه در صبح تابد . ۲ - ( صفت ) آنکه یا آنچه به هنگام صبح در معرض تابش آفتاب باشد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم