شانده

لغت نامه دهخدا

شانده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) نعت مفعولی از شاندن. رجوع به شاندن شود :
از بنفشه مرز او چون شانده بر زنگار نیل
از شکوفه شاخ او چون هشته بر مینا گهر.قطران.بدسگال تو رنجه دارد جان
شانده در دل ز غم نهال از تو.سوزنی.

فرهنگ فارسی

نعت مفعولی از شاندن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال لنورماند فال لنورماند فال ورق فال ورق فال حافظ فال حافظ