شاخ و برگ

لغت نامه دهخدا

شاخ و برگ. [ خ ُ ب َ ] ( اِ مرکب ) جزئیات و فروعات. ( فرهنگ نظام ). کنایه از طول و عرض در حرف و حکایت. ( آنندراج ). و آرایش های فضول و غیر ضرور.
- شاخ و برگ دادن بحکایتی و قصه ای و واقعه ای ؛ با اغراق و مبالغه آن را بیان کردن. بیش یا بهتر یا بدتر از آنچه هست نمودن آن. رجوع به شاخ و برگ ساختن شود.
- شاخ و برگ ساختن ؛ شاخ و برگ دادن :
بود مجنون ریشه ای از نخل صحرای جنون
عاقلان بر قصه او شاخ و برگی ساختند.میرمعصوم کاشی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

جزئیات و فروعات
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم