سرشیب

لغت نامه دهخدا

سرشیب. [ س َ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) سرنگون. ( غیاث ) ( آنندراج ). || مخفف سراشیب :
ترا نفس رعنا چو سرکش ستور
دوان میبرد تا به سرشیب گور.سعدی.

فرهنگ عمید

= سراشیب

فرهنگ فارسی

سرنگون مخفف سراشیب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال تک نیت فال تک نیت فال احساس فال احساس فال ماهجونگ فال ماهجونگ