لغت نامه دهخدا
در ازل بود که پیمان محبت بستند
نشکند مرد اگرش سر برود پیمان را.سعدی.گر سر برود فدای پایت
مرگ آمدنی است دیر یا زود.سعدی. || ریختن مایعی یا جوش آمدن از اطراف دیگ و جز آن. ( یادداشت مؤلف ).
- سر رفتن حوصله ؛ دل تنگ آمدن. گرفته خاطر شدن.
- سر رفتن دل ؛دل گرفتن و تنگدل شدن. اندوهگین شدن.
- سر رفتن مدت ؛ منقضی شدن وقت. به پایان رسیدن.