راز و نیاز

لغت نامه دهخدا

راز و نیاز.[ زُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مرکب از راز بمعنی گفتگوی پنهانی و نیاز بمعنی خواهش و تمنا :
زاهد چو از نماز تو کاری نمیرود
هم مستی شبانه و راز و نیاز من.حافظ.و رجوع به راز و نیاز کردن شود.
|| ( اِ مرکب ) یکی از گوشه های دستگاه همایون. ( سرگذشت موسیقی ایران ص 497 ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - گفتن ما فی الضمیر ( با معشوق ) درد دل . ۲ - گوشهایست در همایون .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم