لغت نامه دهخدا
من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد.سعدی ( بوستان ). || شرمسار. شرمنده. خجل. ( ناظم الاطباء ) :
چرا گوید آن چیز در خفیه مرد
که گر فاش گردد شود روی زرد.سعدی ( بوستان ). || تباه و ناسازگار :
ز گفتار او هیچگونه مگرد
چو گردی شود بخت تو روی زرد.فردوسی.