راست کرده

لغت نامه دهخدا

راست کرده. [ ک َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) اصلاح کرده. سر و صورت داده شده. سر و سامان بخشیده :
تباه کرده هرکس همی شود بتو راست
مباد کس که کند راست کرده ٔتو تباه.فرخی.نه برکشیده او را فلک فرو فکند
نه راست کرده او را کند زمانه تباه.فرخی.رجوع به راست کردن شود.

فرهنگ فارسی

اصطلاح کرده سر و صورت داشته شده .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال درخت فال درخت فال تک نیت فال تک نیت