روزی رسان

لغت نامه دهخدا

روزی رسان. [ رَ ] ( نف مرکب ) روزی رساننده. || ( اِخ ) کنایه از ذات باری. ( از لغت محلی شوشتر ) :
گرم نیست روزی ز مهر کسان
خدایست رزاق و روزی رسان.نظامی.غم روزی مخورتا روز ماند
که خود روزی رسان روزی رساند.نظامی.دگر روز باز اتفاق اوفتاد
که روزی رسان قوت و روزیش داد.سعدی.بمنعم نداده ست روزی رسان
مگر بهر آسایش مفلسان.امیرخسرو دهلوی.ز هر توشه کامد ز روزی رسان
مرادی به بی توشه ای می رسان.امیرخسرو دهلوی.بی مگس هرگز نماند عنکبوت
رزق را روزی رسان پر میدهد.صائب.خدایست رزاق و روزی رسان.؟- امثال :
ضامن روزی بود روزی رسان .( جامع التمثیل ).

فرهنگ عمید

= روزی ده

فرهنگ فارسی

روزی رساننده . کنایه از ذات باری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال احساس فال احساس فال عشق فال عشق