خشت زن

لغت نامه دهخدا

خشت زن. [ خ ِ زَ ] ( نف مرکب ) خشت مال. قالب دار. آنکه خشت می سازدبه قالب. ( یادداشت بخط مؤلف ). کس که خشت می سازد. ( از ناظم الاطباء ). ملبن. ( دهار ). لَبّان :
غلام آبکش باید و خشت زن
بود بنده نازنین مشت زن.سعدی ( گلستان ).|| آنکه جنگ کند به خشت و زوبین. ( شرفنامه منیری ). تیرانداز. ( ناظم الاطباء ). خشت انداز. زوبین انداز.

فرهنگ عمید

= خشت کار

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه خشت سازد خشت ساز . ۲ - آنکه خشت را بهنگام جنگ پرتاب کند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم