دخلت. [ دَ / دِ / دُ ل َ ] ( ع اِ ) نیت مرد و نهانی آن. ( منتهی الارب ). دخلة : خبث باطن و فساد دخلت او و بغی بر ولی نعمت او را بر آن داشت که آبروی ملک بریخت و خانه قدیم دولت بر باد داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). پوشیده نماند که عاقبت خداع وقصارای مکیدت که از خبث دخلت و فساد نحلت متولد باشد مذموم است. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به دخلة شود. دخلة. [ دَ ل َ ] ( اِخ ) دهیست بسیارخرما. ( منتهی الارب ). یاقوت گوید دهی است که به فراوانی خرما موصوف شده است و گمان میکنم به بحرین باشد. ( معجم البلدان ). دخلة. [ دَ ل َ ] ( ع اِ ) جای شهد نهادن زنبوران. ( منتهی الارب ). دخلة. [ دِ ل َ ] ( ع اِ ) رنگی آمیخته در رنگی. || آمیختن رنگی در رنگی. || هو حسن الدخلة؛ او نیکو روش است در کارهای خود. ( منتهی الارب ). دخلة. [ دِ ل َ / دُ ل َ / دَ ل َ ] ( ع اِ ) راز و نهانی و باطن کار و نیت مرد و نهانی او: دخلةالرجل. ( منتهی الارب ). دخلت : به خبث نخله و فساد دخله و رجس اعتقاد و قبح الحاد موصوف و معروف بود. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
فرهنگ عمید
باطن امر.
فرهنگ فارسی
نیت مرد و نهانی آن
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی دُخِلَتْ: داخل شد معنی دَخَلَتْ: داخل شد معنی لَوْلَا: اگر نبود - چرا نشد (در عباراتی نظیر "وَلَوْلَا دَفْعُ ﭐللَّهِ ﭐلنَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ " معنی اگر نبود می دهد وقتی در ترکیب با فعل بیاید معنی چرا نشد یا چرا می دهد مثل "وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ ﭐللَّهُ ":چرا وقتی به باغ خ... ریشه کلمه: دخل (۱۲۶ بار)