دادمهر

لغت نامه دهخدا

دادمهر.[ م ِ ] ( اِخ ) نام صاحب جیش اصفهبد قارن بن شهریار ازملوک طبرستان. وی در جنگی که حسن بن زید با سلیمان بن عبداﷲ میکرد و پیادگان و یاران اصفهبد قارن یاری سلیمان میدادند با گروهی دیگر بدست اصحاب حسن بن زید کشته شده است. ( تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 235 ).
دادمهر. [ م ِ ] ( اِخ ) فرزند ذوالمناقب اصفهبد فرخان بزرگ و نواده دابویه سومین از ملوک گاوباره طبرستان. وی دوازده سال پادشاهی کرده است و معاصر خلفای اخیر بنی امیه بود.
ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان آرد: و بعد از او ( اسفهبد ) دادمهر که مهتر پسر او بود بنشست و از سیاستی که پدر را بود خللی بملک او راه نیافت ، دیگر باره عمارت قصر اصفهبدان فرمود و دوازده سال پادشاهی کرد، هیچ آفریده بطمعولایت او برنخاست و تا آخر بنوامیه کس بطبرستان نیامد... پس از دوازده سال پادشاهی دادمهربن فرخان با من و رفاهیت فرمان یافت و کسی بدیشان نپرداخت از آنکه اهل اسلام بخروج و تبدیل خلافت مشغول بودند، او را پسری ماند شش ساله خورشیدنام و برادری فرخان کوچک نام و به لغت کربالی گفتند یعنی اصم. بوقت وفات اندیشه کرد که اگر خلیفه و ولیعهد پسرک را کند ملک و دولت را خلل رسد و هواهای مختلف بادید آید، برادر را بخواند و عهد کرد و شرط نهاد که چون پسر بزرگ شود ملک با او سپارد و مضایقه نکند و بدین قرار او را اتابک پسر کرد... ( تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 165 و 170 ).
دادمهر. [ م ِ ] ( اِخ ) فرزند اصفهبد خورشید و نواده دادمهر فرزند اصفهبد فرخان. وی پس از آنکه با دیگر برادران و خواهران بدست منصور خلیفه افتاد، خلیفه وی را ابراهیم نام نهاد. ( تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ج 1 ص 177 ).

فرهنگ فارسی

فرزند ذو المناقب اصفهبد فرخان بزرگ و نواده
فرزند اصفهبد خورشید و نواد. داد مهر فرزند اصفهبد خورشید و نواده داد مهر فرزند اصفهبد فرخان

فرهنگ اسم ها

اسم: دادمهر (پسر) (فارسی) (تلفظ: dād mehr) (فارسی: دادمهر) (انگلیسی: dad mehr)
معنی: داده خورشید، نام یکی از پادشاهان طبرستان، عدالت دوست، ( اَعلام ) نام چند تن از امیر زادگان و شاهزادگان در تاریخ، نام یکی از پادشاهان طبرستان که هم زمان با بنی امیه بوده است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تک نیت فال تک نیت فال عشقی فال عشقی فال تخمین زمان فال تخمین زمان