دندانه دار

لغت نامه دهخدا

دندانه دار. [ دَ دا ن َ / ن ِ ] ( نف مرکب ) دندانه دارنده. مضرس. هر چیز که دارای دندانه ها باشد. ( ناظم الاطباء ). ذوالتضاریس. ( یادداشت مؤلف ) :
چون کنار شمع بینی ساق من دندانه دار
ساق من خایید گویی بند دندان خای من.خاقانی.خنجر او ساخته دندان نثار
خوش نبود خنجر دندانه دار.نظامی.مشرف الاوراق ؛ با برگ های دندانه دار. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ عمید

آنچه دارای دندانه باشد، مانند اره.

فرهنگ فارسی

دندانه دارنده . مضرس .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم