دشواریاب

لغت نامه دهخدا

دشواریاب. [ دُش ْ وارْ ] ( ن مف مرکب ) دشوار یافت. عزیز. دشواررس. دیریاب. صعب الوصول. || که بدشواری یافته شود. که بسختی در دسترس آید :
خار در پا شد چنین دشواریاب
خار در دل چون بودواده جواب.مولوی.

فرهنگ عمید

آنچه به سختی به دست آید، صعب الحصول، صعب الوصول، دشواررس.

فرهنگ فارسی

( صفت ) دشوار رس دیر یاب صعب الوصول
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم